ماجرا از آنجا شروع شد که آقای عبدالکریم سروش موضع سیاسیاش را در رابطه با کاندیداهای ریاستجمهوری اعلام کرد (حمایت از آقای کروبی). به دنبال آن در یک سخنرانی نه چندان رسمی، آقای محمود دولتآبادی نقش سروش در انقلاب فرهنگی را مورد انتقاد قرار داد و ظاهرا به نقطهی حساسی اشاره کرد چون آقای سروش زد به سیم آخر و پاسخی داد که طرز تفکر و اصولا نوع نگاهش به دنیای اطراف را نشان میدهد.
دنبال کردن موضوع برایم جالب بود و چند لینک و مطلب مرتبط را گردآوری کردهام که اگر علاقهمند بودید شما هم دنبال کنید. بحثها هنوز ادامه دارد و اگر مطلب جالبی دیدم به این فهرست اضافه میکنم.
- سخنرانی کوتاه و خارج از برنامهی محمود دولتآبادی در جمع شاعران و ادیبان حامی موسوی:
… من نویسنده مملکت ایران هستم. از نظر من انقلاب فرهنگی اقدامی غیرقانونی بوده است و به هیچ وجه مشروعیت ندارد. من به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران رای دادم و تنها آن قانون را می پذیرم و آثار ادبی و فرهنگی ما باید بر اساس همین قانون مورد قضاوت قرار بگیرد. پای این قضاوت هم می ایستیم. انقلاب فرهنگی که شیخ آن دکتر سروش بود تقلیدی مضحک از امری سخیف بود که در چین انجام شده بود. آن انقلاب فرهنگی دامن یکی از چهره های معاصر جهان را برای همیشه لکه دار کرد؛ یعنی مردی که مردم پریمیتیو کشوری را به دنیای بزرگ معرفی کرد، با آن انقلاب در چین به لکهای سیاه دچار شد. بنابراین تقلید از آن انقلاب تقلید از یک شناعت بود. …
وی سپس عبدالکریم سروش را خطاب قرار داد و گفت: «آقای سروش، شما علمدار رفتار شنیعی شدید که باعث شد بهترین فرزندان این مملکت بگذارند بروند تا شما شعر مولانا را حفظ کنید و به ما تحویل بدهید و تحویل بدهید و بازهم تحویل بدهید.»
… - حمله تند سروش به محمود دولت آبادی
… به جستجو برآمدم که قصه چيست و محمود دولتآباد کيست. خبر آوردند خفتهاي است در غاري نزديک دولتآباد که پس از 30 سال ناگهان بيخواب شده و دست و رو نشسته به پشت ميز خطابه پرتاب شده و به حيا و ادب پشت کرده و صدا درشت کرده و با «سخافت و شناعت» از معلمي به نام عبدالکريم سروش سخن رانده و او را «شيخ انقلاب فرهنگي» خوانده و دروغ در دغل کرده و متکبرانه با حق جدل کرده است. و اين همه عقدهگشايي و ناخجستگي در مجلسي به نام و حمايت از مهندس موسوي که در پي پوشيدن قباي خجسته صدارت است.
…
این نوشتههای وبلاگستان هم به نظرم خواندنی هستند:
- کشف غزل جدید حافظ » مانی ب. و دقتنظر او در مورد نوع استفادهای که سروش از شعر حافظ کرده است
… واکنش سروش به سخنان دولتآبادی باعث رشد تساهل و مدارا در من شد٬ زیرا کاری که عبدالکریم سروش با حافظ میکند٬ روح خواجهی شیراز را در قبر میلرزاند. عبدالکریم سروش از سخن شیرین عشق برای تفنگ مخوف خود تیر میسازد. دوست «حافظشناس» او که ماجرای سخنرانی دولتآبادی را شنیده است یک جعبهفشنگ با کالیبر فوقالعاده مناسب برای او میفرستد.
… - دکتر سروش، چرا فاطمه رجبی وار؟ » لویاتان
… دکتر سروش، محمود دولت آبادی در یک جلسه ای که به آن هم دعوت نشده بود، نقدی به شما کرد که اساسا درست بود. نزدیکانتان باید این نقد را به شما می گرفتند اما گویا ترجیح دادند به نوعی شما را مصادره کنند به نفع کسی که هیچ دفاعی ندارد و همه مگس وار دور شیرینی اش می چرخند تا چیزی گیرشان بیاید. شما اما نامه ای نوشتید در غایت بی انصافی و با ناجوانمردگی آن را به نشریه ای مگس زده سپردید تا همه آن را جار بزنند و رهروانتان در کوی و برزن راه افتاده و دولت آبادی را دودی و منقلی عنوان کنند. وا اسفا دکتر سروش، وا اسفا.
… - جگرسوزان » راز سر به مهر
… چند روز قبل محمود دولت آبادی، «لابد» به خطای تمام، سروش را به خاطر «انقلاب فرهنگی» شماتت کرد. پاسخ دکتر سروش در دفاع از خود و یورش به دولت آبادی چیزی از جوابیه های «کیهان»ی در استهزا و توهین کم نداشت که به زیبایی انتخاب کلمات یک سرو گردن بالاتر هم بود … حالا جگرتان نمی سوزد؟
به قول مانیب. «کاش که محمود دولتآبادی به این انشای قائممقامی چندشآور جواب ندهد. به یک دلیل آشکار: این نوشته جواب نمیخواهد.»
پینوشت:
- پاسخ غیرمستقیم موسوی به سروش
به گزارش آفتاب، میرحسین موسوی در گردهمایی دانشجویان دانشگاه زنجان گفت: «زمانی که انقلاب فرهنگی شد من هیچنوع مسئولیتی نداشتم و این مساله زمانی اتفاق افتاد که من هنوز نخستوزیر نشده بودم. البته قصد تایید یا رد مساله انقلاب فرهنگی را ندارم، بلکه مساله انقلاب فرهنگی در شرایط خاص اول انقلاب به فرمان حضرت امام (ره) و توسط جمعی از دانشجویان انجام شد؛ آقای باهنر، شمس آلاحمد، سروش و برخی افراد دیگر بر اساس فرمان امام (ره) این کار را صورت دادند». - معضل غول يک چشمي به نام عبدالکريم سروش
- سروش که خود را کعبهي آمال روشنفکران ميداند، هيچگاه حاضر نشده دربارهي اين بخش مهم از کارنامهاش حرف بزند. مهم نيست که سروش بگويد اشتباه کرده است. او حق دارد از کارنامهاش و نقشش در انقلاب فرهنگي دفاع کند. فکر هم نميکنم که کسي چنين انتظاري از او داشته باشد. اما نکتهي پرسشبرانگيز اين است که سروش، هر گاه چنين بحثي پيش آمده، متاسفانه با لنتراني، به منتقدينش تاخته است. او در يکي از آخرين مصاحبههاي او (که از فرط توقيف متعدد مطبوعات، حافظهام ياري نميکند که دقيقا بگويم در شرق بود يا همميهن) در پاسخ به سوالي در اين مورد، استدلالي مضحک ارائه کرده بود. سروش گفته بود که حالا مگر اخراج سيصد استاد دانشگاه، چقدر از مشکل جامعه بوده است (نقل به مضمون). اين گفتهي سروش يادآور حرفهاي هري لايم (با بازي اورسن ولز) در فيلمِ مرد سوم است. لايم که با به راه انداختن بازار سياه پنيسيلينهاي رقيق شده، فاجعهاي انساني را خلق کرده بود، در صحنهاي از فيلم مرد سوم ميگويد: «ميدوني؟ هيچوقت تو اينجور چيزها احساس راحتي نميکنم. قربانيها؟ آنقدر احساستي نباش. يه نگاه بهاين پايين بنداز. واقعاً اگه چندتا از اين نقطهها براي هميشه متوقف بشه، تو دلت ميسوزه؟ اگه من بهت بگم براي هر نقطهاي که متوقف بشه بيست هزار پوند بهت ميدم، واقعاً تو، پيرمرد، بهمن ميگي پولت رو براي خودت نگهدار يا فوراً بهاين فکر ميافتي که چندتا از اين نقطهها رو ميتوني از بين ببري؟ اونهم بدون ماليات بر درآمد، پيرمرد؟ بدون ماليات بر درآمد.»
- آقای سروش! صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی
اول اینکه نقاب عرفان افتاده و سرّ درون آشکار شده: همان زبان تحقیر و کوچک شمردن آدمها. و از آن بدتر دروغ و تزویر که من محمود دولت آبادی یعنی یکی از مطرح ترین نویسندگان این مملکت را نمی شناسم. و مگر برهوت فرهنگ و ادب معاصر ما چند تا آدم مطرح دارد که دولت آبادی در میان آنها گمنام مانده باشد؟دوم اینکه این آقایان مدعی اصلاحات و احترام به دگراندیشان امروز، در آن ستاد انقلاب فرهنگی ماجراها داشته اند و کارها کرده اند که امروز هم از اعتراف به آن کارها فرار می کنند و هم از همدیگر…
بامدادی | نجواها | یکعکاس | [silent-clicks] |
استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. |
نوشته شده در لینکدونی
