Quantcast
Channel: بامدادی »اخلاق
Viewing all articles
Browse latest Browse all 19

اخلاق، احساسات و دخترکان سوخته

$
0
0

در خیلی از فرهنگ‌های دنیا از جمله فرهنگ خیلی از ما در ایران، احساسات در جایگاه پایین‌تری نسبت به منطق و عقلانیت قرار گرفته است. ما دوست نداریم «گفتگوهایمان به سطح احساسی تنزل پیدا کند» یا ممکن است به دوستی که به وضوح دچار «احساسات تند» شده تذکر دهیم که «عاقلانه رفتار کن، این حرکت‌های احساسی چیه که انجام می‌دی؟». من این طبقه‌بندی را قبول ندارم و در زندگی شخصی‌ام هم خیلی وقت‌ها خلافش عمل کرده‌ام و گاه احساساتم را بالاتر از منطقم یا شهودم را بالاتر از عقلم قرار داده‌ام (منظورم این نیست که شهود و احساسات دقیقا دو پدیده‌ی یکسان هستند). در واقع در حالی که جایگاه تحلیل و نگرش عقلانی به مسائل را ویژه و مهم می‌بینم، نمی‌توانم منکر این نظریه شوم که تکیه بر نوعی دستگاه اخلاقی که از احساس‌ (یا شهود) آنی و درونی ما جوانه زده باشد یکی از راه‌های مهمی است که از طریق آن می‌توانیم «درست» یا «غلط» را از هم تمیز دهیم و به نوعی شناخت اخلاقی برسیم (بعضی حتی می‌گویند این نهادینه‌ترین نوع شناخت اخلاقی است).

با این حال هر چقدر که تکیه بر احساس به عنوان یک ابزار شناخت فلسفی و محک اخلاقی برایم مهم است،‌ نمی‌توانم همزمان منتقد استفاده‌ی خام و منفعت‌گرایانه از «احساس» خود یا مخاطبم نباشم. اهمیت احساس و رجوع به آن به عنوان یک مرجع مهم اخلاق به این معنا نیست که باید با تحریک احساسات مخاطب به منظور پیشبرد اهداف خرد خود موافقت کنیم (چیزی که معمولا به آن به بازی گرفته شدن احساس خود یا مخاطب می‌گوییم). چرا؟ دقیقا به خاطر همین اهمیت احساس است که اگر کسی بتواند احساسات مخاطب را به بازی بگیرد، در واقع قدرت سنجش خوب یا بد او را به بازی گرفته است. احساس درونی‌ترین و غریزی‌ترین عاملی است که از طریق آن به یک «حیوان اخلاق‌گرا» تبدیل می‌شویم (شاید به همین دلیل باشد که برخی از حیوان‌هایی که قوه‌ی احساس پیچیده‌تری دارند از خود نوعی رفتار اخلاقی نشان می‌دهند) و به بازی گرفتن آن به معنای به بازی گرفته شدن قطب‌نمای اخلاقی ماست. شاید به خاطر این جنبه از احساسات است که در خیلی از فرهنگ‌ها احساس را در سطح نازل‌تری از عقل و منطق قرار می‌دهند. یعنی آن‌چه در سطح نازل‌تری قرار می‌گیرد «نهاد احساس به مثابه یک عامل مهم شناخت اخلاقی نیست» بلکه «به بازی گرفته شدن آن به منظور دستیابی به اهداف خرد» است. پس اگر کسی بخواهد «نهاد احساس» را در من تقویت کند دست‌هایش را به نشانه‌ی قدردانی می‌بوسم، اما اگر بخواهد «احساسات مرا به بازی بگیرد» به عنوان دزد یا مهاجمی که قصد دارد مهم‌ترین چیزی که دارم (ابزار درونی تشخیص خوب یا بد) را از من بگیرد با او برخورد خواهم کرد.

اما احساسات ما چطور می‌تواند توسط کسی به بازی گرفته شود؟ بدون این‌که بخواهم از نظر تئوری پاسخ این سوال را بدهم (کاری که از عهده‌ی من خارج است) می‌توانم از میان تجربه‌های روزمره‌ام مثال‌های متعددی را انتخاب کنم که مصداق چنین چیزی باشند. طبعا، احساسات من فقط وقتی می‌تواند به بازی گرفته شود که «یک عامل دارای قصد و نیت» در فرایند آن نقش داشته باشد وگرنه تحریک شدن احساسات در اثر فرایندهای تصادفی یا طبیعی هر چقدر هم که ناگوار باشد نمی‌تواند «بازی گرفته شدن» احساس من نامیده شود (مثلا اگر فرد عزیزی را از دست بدهم). اما اگر با یک اثر هنری یا فعالیت سیاسی مواجه شوم که در آن مولف (یا مولف‌ها) به روش‌های مختلف سعی در تحریک احساسات من کرده باشد می‌توانم چنین چیزی را «تلاش برای به بازی گرفتن احساساتم» بنامم. به دلیلی که گفته شد در بیشتر موارد نسبت به چنین تلاشی واکنش منفی نشان می‌دهم.

خلاصه تا این‌جا: تاکید روی احساسات و تقویت آن خوب چون باعث رشد شعور اخلاقی من می‌شود…. به بازی گرفتن احساسات بد، چون یکی از مهم‌ترین ابزارهای ما برای شعورمند بودن را به مخاطره می‌اندازد.

اما  «احساسات چطور تقویت می‌شوند؟» و «احساسات چطور به بازی گرفته می‌شوند؟». این باورهای عمومی تا چه حد درست‌اند که «همه‌ی آثار هنری احساسات ما را تقویت می‌کنند؟» و «همه‌ی سیاست‌مدارها احساسات ما را به بازی می‌گیرند؟»

برای هیچ کدام از این نوع سوال‌ها پاسخ‌ قطعی‌ای وجود ندارد اما به عنوان یک قاعده‌ی کلی می‌توانم بگویم «هر وقت دیدید شخصی (خواه طرف بحث شما باشد،‌ خواه یک مولف هنری،‌ خواه خبرنگار یک رسانه، و خواه یک سیاست‌مدار) دست روی موضوعی گذاشته یا از روشی استفاده می‌کند که احساسات شما را به شدت تحریک می‌کند، بسیار شکاک و هوشیار شوید و سعی کنید بفهمید ادامه‌ی تعامل با وی یا محصول وی به تعالی و رشد احساس شما کمک می‌کند یا این‌که احساس شما قرار است وسیله‌ای شود برای رسیدن وی به هدفش». [حالت سومی هم هست که طرف بدون این‌که قصد خاصی داشته باشد صرفا از روی ناآگاهی در حال به بازی گرفتن احساسات شماست. در این حالت هم هوشیار بودن شما نه تنها ضرری ندارد بلکه برای جلوگیری از به وجود آمدن وضعیت خطرناک مست و دیوانه لازم‌تر هم می‌شود!].

همه‌ی این‌ها را نوشتم که مقدمه‌ای باشد برای حرف اصلی‌ام که کوتاه عرض می‌کنم.

چند کودک که صرف‌نظر از سن‌‌شان در شمار مظلوم‌ترین آدم‌های این سرزمین هستند در اثر بداندیشی سیستماتیک «ما یا گروهی از ما» سوخته‌اند و آسیب‌های جدی دیده‌اند و یکی از آن‌ها هم فوت شده است. موضوعی که در کنار بحث‌های عقلانی اتفاقا حتما «باید» از موضع احساسی هم مورد توجه قرار گیرد تا با درگیر کردن این درونی‌ترین و فراگیرترین عامل اخلاقی که خوشبختانه به صورت طبیعی در تک تک ما وجود دارد بتواند به عاملی برای رشد اجتماعی ما تبدیل شود تا بتوانیم احتمال رخ دادن فاجعه‌های مشابه را بکاهیم. اما در عین حال، حادثه‌ی مذکور به خاطر قدرت تاثیرگذاری شگرفی که می‌تواند روی اکثر ما داشته باشد می‌تواند به ابزاری برای فرصت‌طلبان (هنری، سیاسی، فرهنگی …) تبدیل شود تا «احساسات ما را برای اهداف فردی یا گروهی خود به بازی بگیرند».

روی صحبت من فقط با «آن‌ها»‌ نیست. من در مورد «خودم» هم حرف می‌زنم. چطور می‌توانم بدون این‌که سعی کنم «احساسات مخاطب را به بازی بگیرم» (با هر نیتی که دارم) سعی کنم با «حرف زدن با احساسات مخاطب» که «صدای اخلاق» او نیز هست به رشد اخلاقی خودم یا طرف مقابلم کمک کنم؟


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.


دسته‌بندی شده در: فلسفه و منطق, ایران

Viewing all articles
Browse latest Browse all 19

Trending Articles